تو را از بين صدها گل جدا کردم
تو سينه جشن عشقت رو به پا کردم
براي نقطه ي پايان تنهايي
تو تنها اسمي بودي که صدا کردم
عشق من ...عشق من ...
بگو از پاکي چشمت منو لبريز خواستن کن
با دستات حلقه اي از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها، از آدم ها دلم سرده
نوازش کن تو دستامو که خيلي وقت يخ کرده
که خيلي وقت يخ کرده ...
عشق من ...عشق من ...
ديگه دلواپس بودن واسم بسه
ديگه بيهوده پيمودن واسم بسه
زياديم کرده پژمردن
زياديم کرده غم خوردن
توي بيداد تنهايي
در عين زندگي مردن

عشق من ... عشق من ...
11 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/11 - 00:49 در متن ترانه
دیدگاه
nazaniiin

{-35-}

1392/05/11 - 00:50
Mostafa

{-35-}

1392/05/11 - 00:53
sofiya

{-41-}عاشق فرزینم

1392/06/1 - 21:17
Mostafa

منم همینطور

1392/06/2 - 00:42